درباره رشادت و دلاوری جنگجویان غیور و مقاوم عشایر دشت مغان در صحنههای مختلف و میادین جنگ با بیگانگان به ویژه اشغالگران روس، داستانها بر سر زبانهاست. جنگهای مردانه و عاشورایی سواران عشایر در نبرد با تجاوزگران و مبارزه ایشان در رکاب سردار عباس میرزا، هستی نیروهای نظامی دشمن را درهم میکوبید و مقاومت کمنظیر ایشان، حافظ استقلال و تمامیت ارضی ایران بود.پس از افول خورشید دولت اقبال صفوی، تبریز که قلب آذربایجان بود، اشغال شد و اردبیل که کعبه آمال صفویان محسوب میشد، از دست درازی روسها در امان نماند. در این میان عشایر شاهسون دشت مغان، تا آخرین نفس مقاومت کردند. هزاران نفر از مردان مبارز آنان، کشته و »اوبه«هایشان به آتش کشیده شد. روسها و ترکان عثمانی در این حوادث، جنایات روز عاشورا را تکرار کردند…حماسههایی که غیورمردان پایدار این دیار در طول جنگهای ایران و روس آفریدند، از صحنههای به یاد ماندنی تاریخ ایران است. نکته جالب در این میان، تداوم نهضت ضد اشغالگری از سوی شاهسونها و درگیری آنها با نیروهای تجاوزگر روس تا پایان حاکمیت سلسله قاجاریه است.مقاومت و پایداری مردان و زنان با ایمان و میهنپرست عشایر در برابر اشغالگران و متجاوزان روس در حالی صورت میگرفت که براساس شواهد تاریخی، گرفتاری و محنتی که در دوره قاجار، گریبانگیر مردم مسلمان و سلحشور عشایر شد، چنان سنگین و شکننده بود که پایههای استوار نظام اجتماعی این دیار فروپاشید و دهها سال مردم منطقه را در حیرت و سرگردانی فرو برد؛ چنانچه سال ها نتوانستند زندگی عادی خود را از سر گیرند.اگرچه آثار تاریخی جنگهای ایران و روس در زندگی تمامی مردم ایران قابل مشاهده بود، ولی گرفتاریهایی که مردم تبریز، اردبیل، مغان و ولایات شمال ارس به ویژه غیورمردان و زنان عشایر از این جنگها داشتند، به هیچ وجه قابل مقایسه با دیگر نواحی ایران نبود.
اگر قشون دولتی ایران در جنگهای ده ساله با تحمل مشکلات طاقتفرسا در میادین جنگ با دشمنان قدرتمند میجنگیدند، اما حداقل پس از پایان نبرد، به اقامتگاههای خویش مراجعت کرده، سپاهیان و سربازان به زندگی عادی مشغول میشدند؛ اما عشایر دشت مغان، علاوه بر حضور مداوم در جنگ، وارث مشکلات و عواقب ناگوار پایان جنگ نیز بودند. نیروهای جوان و فعّال عشایر در جنگها مستأصل شده بود. اغلب مردان و جوانانی که میبایست گلههای دام را به ییلاق و قشلاق ببرند، یا به هلاکت رسیده بودند و یا زخمی شده و فشار دیگری بر مشکلات عدیده خانواده وارد میساختند.یکی از مردان نامی و مقاوم عشایر دشت مغان، که با ابراز رشادت در جنگهای روسیه با ایران، با درایت و ریاست مدبّرانه خود، طوایف مشکین و مغان را از تهدیدات داخلی و خارجی حفظ کرد و در میادین جنگ، با عشق و علاقه و شجاعانه به نبرد با دشمن متجاوز پرداخت، »آتاخان« یا »عطاخان شاهسون« بود. اجداد این مبارز شاهسونی، همه از قبیله مقاومت و پایداری بودند. آتاخان که ریاست قبیله خود را برعهده داشت و در تمام قبایل شاهسون از نفوذ کلام برخوردار بود، به همراه ایل و طایفهاش در رکاب عباس میرزا جنگید و خدمات مهمی انجام داد. کمتر جنگی بود که آتاخان در آن شرکت نداشته باشد و از خود فداکاری نشان ندهد. در سال ۱۲۲۱ وقتی حکمرانان قرهباغ و شکّی در مقابله با روسها از عباس میرزا کمک خواستند، دستجاتی از شاهسونها به دستور عباسمیرزا به یاری او شتافتند. در این وضعیت بحرانی عدهای از قبایل قرهباغ نیز تقاضای پناهندگی به ایران و کوچ دستهجمعی به دشت مغان را کرده بودند. عباس میرزا مأموریت اداره و تهیه تدارک مهاجرت این قبایل را به آتاخان شاهسون داد. او با دستهای از شاهسونها وارد قرهباغ شد و قبایل محصور در حوزهی تصرفی روسها را با سیاست و تدبیر شایسته به طرف جنوب ارس حرکت کرد. آنگاه در مسیر راه با نیروهای مجهز روسی درگیر شد و در جنگی نابرابر و با تحمل تلفات انسانی سنگین، آن طوایف را به دشت مغان آورد.
در همان سال، مصطفیخان شیروانی از دولت ایران تمرد کرد و با متمایل شدن به روسها مشکلاتی را برای سپاه ایران به وجود آورد. عباس میرزا به آتاخان مأموریت داد که برای امیدوار ساختن مصطفیخان شیروانی به مراحم و الطاف بزرگان دولت ایران به شیروان رفته و با تدابیری او را به اردوگاه ایرانیان بیاورد. اما مصطفیخان به رغم اصرار شدید آتاخان از آمدن به نزد عباس میرزا خودداری ورزید. نیروهای ایرانی ناگزیر بر اردوی شیروانیان حمله برده، آنان را سرکوب کردند و قبیلهی مصطفیخان شیروانی و مرادخانی را که حدود شش هزار خانوار بودند، از آنجا کوچ داده و در دشت مغان اسکان دادند.عشایر مقاوم و ایراندوست دشت مغان ـ که در بحبوحه جنگ و مبارزه بزرگ شده بودند ـ به خاطر از دست رفتن اراضی و مراتع خود و شکست تحمیلی ایران در برابر افزونطلبی روس، آبرو و عزّت ملّی و قبیلهای خود را خدشهدار میدیدند و به آسانی توانایی تحمّل چنان ضربه سنگین اجتماعی و روانی را نداشتند. مهمتر از همه این که برای تأمین علوفه و چراگاه قشلاقی، به شدن در تنگنا بودند.در روزگاران گذشته، وقتی از ییلاقهای دامنه سبلان و سهند و بزقوش پائین میآمدند، تا شیروان و قرهباغ بزرگ، مراتع و چراگاههای وسیعی در اختیار داشتند. اکنون و در پی اشغال بخشی از خاک میهن توسط قوای تجاوزگر روس، قسمت اندکی از این اراضی در دشتستان باقی مانده است. این شرایط و زمینهها موجبات تحریض و تشویق مجدد عشایر دشت مغان را ـ برخلاف دولتمردان و سیاستمداران صلحجوی قاجار ـ برای استرداد اراضی اشغال شده فراهم آورد و این چنین مردان مبارزی چون »آتاخان« به همراه فرزندان و جنگجویان میهنپرست دیگر، یک تنه به میدان جنگ با روسها رفتند.عشایر دشت مغان و در رأس ایشان »آتاخان بزرگ« توجه چندانی به کارهای سیاسی دربار و فتحعلیشاه نداشت. اگر هماهنگی نیز لازم بود، با عباس میرزا در میان میگذاشت. سردار آتاخان و سربازانش، بوتههای گیاهی چراگاه را به سان ناموس خویش مینگریستند و معامله شاهان قاجار بر سرِ اراضی قشلاقی در شرق و شمال مغان را تعدّی سیاستبازان قاجاری به ناموس قبیلهای تلقی میکردند.
سردار »آتاخان« چنین باور داشت که فتحعلیشاه به خاطر ارضای هواهای نفسانی خویش، این سرزمینها را به روسیه فروخته و به هیچ عنوان، موضوع شکست در برابر سپاهیان روس در میادین جنگ را قبول نمیکرد؛ زیرا پدران و اجداد »آتاخان« و معمّرین و ریشسفیدان قبیله، در قالب قصههای شب و خاطرههای فراموشناشدنی به آنان گفته بودند که در لحظاتی که سربازان و جنگجویان عشایر در مرزها میجنگیدند، شهر تبریز ناباورانه به تصرّف روسها درآمده بود. پدران و اجداد»آتاخان«، خیانت سیاستبازان و دغلکاریهای درباریان دستگاه سلطنت را نقل کرده و مظلومیت و تنهایی »عباس میرزا«؛ فرمانده کل قوای ایران در جنگ با روسیه تزاری را شرح داده بودند. از این رو بود که فرزندان و سپاهیان سردار آتاخان، شکست در جنگ را نمیپذیرفتند.آری دیگر نهضت مقاومت شاهسونها در دشت مغان به رهبری آتاخان میهنپرست شکل گرفته بود. نهضتی که اهداف آن مقاومت در برابر توسعهطلبی روسها و قیام برای بازپسگیری اراضی از دست رفته ایران در قفقاز بود.