وقتي زنگ زد كه كار واجبي با من دارد و هرچه سريعتر بايد خودم را به او برسانم درنگ نكردم. ميدانستم كه وقتي دكتر ميگويد كار واجبي دارد، اين كار تا چه اندازه ميتوانست مهم باشد. كمتر از نيمساعت طول كشيد تا در مطب دكتر حاضر شوم. وارد اتاق او شدم و سلام كردم. دكتر جواب سلامم را داد و اشاره كرد كه بنشينم. ...