پایگاه اطلاع رسانی ارس رسا – اکبرجهانی – سالها پیش که شاید به پانزده، شانزده سال پیش برمی گردد،، اشتیاق عجیبی برای سفر به #جمهوری_آذربایجان داشتم. من به عنوان یک ترک اردبیلی، نه نظری افراطی نسبت به حرکتی که حرکت ملی آذربایجان در داخل ایران نامیده می شد، داشتم و نه تعصبی افراطی مثل دوستانی که کشور آذربایجان را ایران شمالی می نامیدند داشتم. من فقط خود را یک روزنامه نگار آزاداندیشی می دانستم که در یادداشت ها و مقاله هایم ، خواستار اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی کشور ، همچون اصل ۱۵ و ۱۹ قانون ملی کشورم بودم اما در عین حال ، هم به تمامیت ارضی کشورم احترام و اعتقاد زیادی داشتم و هم به تمامیت ارضی کشور شمالی ایران( آذربایجان) داشتم چرا که معتقد بودم این کشور گرچه بر اساس معاهدات بین ایران و روس ها باید به آغوش وطنش باز می گشت، اما سیاست های غلط خارجی ما باعث شده بود، کار از کار گذشته و آذربایجان به عنوان کشوری مستقل در جامعه جهانی و سازمان ملل پذیرفته شود. اما به هر حال دیدگاه خود را در یادداشت ها و مقالات خود بیان می کردم و از ذوق و شوقم برای سفر به باکو کاسته نمی شد.
بالاخره روزی معجزه آسا فرا رسید که در عرض یک هفته پاسپورت و ویزای من برای انجام یک سفر فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی به آذربایجان فراهم شد و همراه دو تن از دیگر فعالان رسانه استان، در قالب هیئت دوستی روزنامه نگاران ایران و آذربایجان به باکو سفر کردم. در باکو با بسیاری از شخصیت های مهم و تاثیرگذار آذربایجان ملاقاتهای کاری فشرده ای داشتیم . هم با طرفداران ایران و هم با کسانی که به شدت افکار ضد ایرانی داشتند.
چندین نشریه آذربایجان با ما در مورد روابط دو کشور و نظرمان در خصوص مناقشه قره باغ و جنایات رخ داده در خوجالی و … مصاحبه کردند.
سفیر وقت ایران در آذربایجان آقای دکتر افشارسلیمانی بود و دبیر اول سفارت، جناب آقای راشد بود. من کنجکاو بودم با همه کس صحبت کنم، در بین تمام افرادی که با آنها صحبت کردم، دبیر اول سفارت ایران در باکو را فردی وطن پرست واقعی و سیاستمداری دوراندیش یافتم. راشد، با دلسوزی تمام دغدغه های مهمی داشت اما من وقتی به عمق فاجعه پی بردم که سفیر وقتمان را در قامت یک دیپلمات به اندازه دبیر اول سفارت نیافتم.
ذهن کنجکاو و جوان من دنبال پاسخ به سوال هایی بود که حداقل خودم و برخی از ایرانیان مقیم باکو جوابی برایشان نداشتند،
سوالی که ذهنم را شدیداً به خود درگیر کرده بود ، این بود که چرا تعداد پرچم های آویخته شده ترکیه از در و دیوار و حتی بیلبوردهای باکو حتی از تعداد پرچم های آذربایجان بیشتر است؟ چرا شبکه تلویزیونی 《سامانیولی》 ترکیه که به شیعه زدایی از ذهن مردم آذربایجان مشهور شده بود، تا این حد هم آزادی عمل داشت و هم با پخش سریال هایش پرطرفدار شده است. تمام بیلبوردهای شهر پر از عکس حیدرعلیف و الهام علیف شده بود که در آن زمان ، سیاستمداران آذربایجان به شدت دنبال اسطوره سازی از لیدری به نام حیدر علیف بود که به حکومت الهام علیف مشروعیت بخشیده شود.
من با یکی از شخصیت های برجسته و تاثیرگذار وقت آذربایجان که 《مبارز احمداوغلی》 نام داشت وقتی مصاحبه کردم، بیشتر از هر زمان دیگری، به سیاست های غلط کشورمان در قبال آذربایجان پی بردم. از صحبت های او چنین برداشت کردم که آذربایجان با سیاست هایی که از نظر اقتصادی در پیش گرفته است، طی حداقل بیست سال آینده به دبی دوم منطقه تبدیل خواهد شد. او در خلال صحبت های خود از تراز تجاری و مبادلات اقتصادی با کشور ترکیه و اسرائیل پرده برداشت که با محاسبه سرانگشتی دریافتم، کشور ما حداقل در حوزه اقتصادی قافیه را به کشورهای غربی و علی الخصوص کشورهایی مثل ترکیه و اسراییل باخته است.
تجارت ایران با آذربایجان در زمان استقلال این کشور، در بالاترین سطح خود قرار داشت ، در صورتیکه بعداز گذشت ۱۵ سال، از نظر مراودات اقتصادی ، کشور ما از رتبه اول حتی به پایین تر از رتبه بیستم در آن زمان ، تنزل کرده بود.
به عمق فاجعه زمانی بیشتر پی بردم که سفارت اسرائیل در آذربایجان سیاست شیعه زدایی و آنتی ایرانیسم را دنبال می کرد. اسرائیلی ها دانش آموزان و دانشجویان نخبه آذربایجان را شناسایی می کردند و آنها را با دادن بورسیه و امکانات خوب ، راهی اسرائیل می کردند تا ضمن تحصیل در آنجا و برخورداری از امکانات و مزایای اغوا کننده، #دینومذهبشان راازاسلاموتشیعبه #یهودیتوصهیونی_بودن تغییر داده و به عنوان مُبلغ به آذربایجان بر می گرداند.
آمارهای غیررسمی نشان می داد که حداقل بیش از ۲۰۰۰ جوان شیعی عثنی عشری ، تحت تعلیم اسراییل قرار گرفته و هر کدام از آنها تبدیل به تریبونی برای اسراییل و صهیونیسم شده بودند. اما آمار واقعی در کف جامعه ، چیزی فراتر از اینها را نشان می داد. یکی از کارکنان اتاق رایزنی فرهنگی ایران در آذربایجان ، ناله می کرد و می گفت : دستگاه دیپلماسی ما برای آذربایجان ، برنامه خاصی ندارد.
من دریافتم که ایران با اعمال سیاست های غلط خارجی خود، #آذربایجان را به آغوش ترکیه و اسرائیل انداخت تا امروز ، به جای اتحاد با کشوری که زمانی خود جزو خاک این کشور بود، تبدیل به پایگاه دشمن شود. سیاستگزاران خارجی ما ، با رها کردن آذربایجان با ترس از توهم تجزیه استانهای ترک نشین شمالغرب ایران، خسارت های بسیار سنگینی به ملت ایران تحمیل کردند که اکنون مجبوریم برای جبران این خسارت ها، بخشی از هزینه های نظامی و… خود را صرف مراقبت و محافظت و رصد تحرکات ترکیه و اسرائیل در مرزهای شمالی خود #آذربایجان کنیم.
سود سیاست های منفعلانه ما در قفقاز، عاید کشورهایی مثل روسیه، ترکیه و بدتر از همه آنها ، اسرائیل شد که اکنون بیخ گوشمان رزمایش مشترک برگزار می کنند.
در یک کلام می توان گفت که ما به خاطر ترس از مرگ ، خودکشی کردیم. به خاطر ترس از آنچه که پا گرفتن و فعال شدن به اصطلاح پانترکیست ها و تجزیه طلب ها ، خود را درگیر مسائلی کردیم که با ایجاد روابط خوب و مفاهمه سیاسی با آذربایجان می توانستیم ، در نیل به منافع ملی خود در منطقه ، دست بالاتری نسبت به ترکیه و اسرائیل و عربستان و امارات و پاکستان و حتی گرجستان داشته باشیم.