20:22:52 - یکشنبه 3 جولای 2016
مالک رضایی*
کی رفته ای زدل ….
هرگز نرفته ای زدلم که تمنا کنم تو را .بر زبانم، نام مقدس تو می برم ، لیکن بر دلم سفره های «حقوق نجومی» گشوده ام، رسوای عالَمی شده ام از این شور ظاهری .ترسم به تناقض خود،رسوا کنم تو را. حاشا که این دوگانگی در شکوه و شوکت تو جای گیرد . از چیست

434545

هرگز نرفته ای زدلم که تمنا کنم تو را .بر زبانم، نام مقدس تو می برم ، لیکن بر دلم سفره های «حقوق نجومی» گشوده ام، رسوای عالَمی شده ام از این شور ظاهری .ترسم به تناقض خود،رسوا کنم تو را.

حاشا که این دوگانگی در شکوه و شوکت تو جای گیرد .

از چیست که هنوز سخنت را از عمق تاریخ نمی شنوم که بر دهان آن متملق یاوه گو،خاک مذلت پاشیدی؟

فرمودی:

«… من بزرگتر از آنم که در دل داری اما کوچکتر از آنکه بر زبان جاری می سازی ….»

چگونه عَرَق خجلت بر پیشانی نا مبارک آن مرد نحس، نشاندی و به تبسم تلخی فرمودی:

«….شُریح ، در این خانۀ به ظاهر دلگشایی که خریده ای،دیری نخواهی ماند … خانه ای است که شمالا به مرداب و آفات ،جنوبا به مرگ و مکافات ،شرقا به بیغولۀ نفس طامع و غربا به شیطان و ذلت ختم می شود و از قضا درب خانه، نیز رو به شیطان است….»

هیهات ! با آنهمه نصیحتی که بر گوش ناشنوای حریص خواندی ،در نیامد، نکته ای در گوش حرص. …همچون شترهای گرسنۀ پر هوسی که به یکباره به سبزی با طراوت بهاری رسیده باشند به بیت المال هجوم آوردند ….و آن پیر فرزانه هم ، آنرا «هجوم به ارزشها » نامید .

اینها را که می بینم و می خوانم ، در می یابم که چرا سخن در مورد تو، همیشه تازه است . یک قصه بیش نیست غم عشق تو ، وین عجب! از هر زبان که می شنوم، نامکرر است.

اختصاص تو به پیروان یک دین و مذهب ،جفایی بزرگ در حق دیگران است، مگر میشود آفتاب عالم فروز، بر بخشی بتابد و بر بخشی نتابد؟!

گرمای جان بخشی که جان «جلال الدین محمد مولوی» از تو گرفت، حال و هوای مثنوی وی را دگرگونه کرد .طبع مولوی، بعد از سرودن دویست بیت آخر از نخستین دفتر مثنوی ،چنان فرو خفت که دیگر،هیچ نگفت

آن ابیات، تماما در مورد علی بود.

مولوی بعد از آن قادر به آغاز حتی یک بیت دیگر در مثنوی نشد .خود او آنرا یک مَشیّت الهی دانست. دو بیت آخر مثنوی در دفتر نخست، به وضوح از این راز پرده بر می دارد.

سخت خاک آلود، می آید سُخُن،

آب تیره شد، سر چَه، بند کن،

تا خدایش، باز صاف و خوش کند

او که تیره کرد، هم صافش کند،

این انتظار،دوسال طول کشید تا طبع او،دوباره در مسیر شیرین مثنوی قرار گیرد .

مدتی ، این مثنوی، تاخیر شد

مهلتی بایست تا خون، شیر شد

هنوز هیچیک از مثنوی پژوهان، دلیل روشنی بر این قبض و بسط کلام او و فاصلۀ طولانی مدت دو دفتر مثنوی از هم ارائه نکرده اند،اما گویی ،هیچ سخنی از آن شایستگی برخوردار نبود که بلافاصله در جایگاه متصل به ابیاتی قرار گیرد که در مورد علی سروده شده بود .آتشی که مولوی در آن ابیات به جان عاشقان علی زده است،وصف ناشدنی است.

ای علی که جمله، عقل و دیده ای

شمه ای وا گو، از آنچه دیده ای،

از تو بر من تافت چون داری نهان؟

می فشانی نور، چون مَه بی زبان.

یا تو واگو ،آنچه عقلت یافتَست،

یا بگویم آنچه، برمن تافتَست. ….

اینها سخن کسی است که نسبت و نَسَبی تمام به ابوبکر می بَرَد، اما ارادتی تام و تمام به علی دارد.

مولوی در آن ابیات، ماجراهای حیرت انگیزی از امام علی(ع) نقل می کند .از گفتگوی آن حضرت با پهلوان بی ادبی سخن می گوید که بر روی مبارک علی خَدو انداخته و علی او را بخشیده بود و نیز از رازی که علی (ع) از چگونگی شهادت خود و ذکر مشخصات قاتل خویش گفته بود پرده بر میدارد .

او در فواصلی از گفتگو از نجوا های خیالی خود نیز با امیرالمومنین (ع) سخن می گوید که به حق درخشانترین بخش مثنوی او را تشکیل می دهد.در هیچ ابیاتی از کل مثنوی آن اندازه ،شیفتگی در بیان مولوی نمی بینیم که در این ابیات می بینیم.

افسوس!

با آن همه آتش واشتیاقی که علی بر روح و جان این انسانهای بزرگ زد ،در عصر خویش چنان غریب و تنها ماند که کسی را مخاطب خود نیافت. او ناچار سر در حلقوم چاههای مدینه برد و چنان غریبانه در دل آن چاهها نالید که روبهان،نالۀ شیر نشنوند.

محال بود که چشم نکته بین مولوی،از این لحظه های ملکوتی علی تصویری نگیرد و از این غم وغربت وی نیز سخنی با ما نگوید .

چون بخواهم، کز غمت آهی کنم،

چون علی سر را فرو چاهی کنم.

آنانی که که بذر نان و نوای خود را بر سرزمین حرص و عناد کاشته بودند،محال بود که سخن او را بشنوند. گویی آنها همقسم تاریخ گشته بودند که خفّاشانه، پشت به خورشید بنشینند.

صدای عدالتی که بعد از چهارده قرن، در گوش «جُرج جُرداق» مسیحی پیچید، هیچ طنینی در گوش آن شَبپَره ها ایجاد نکرد .آنها در بدبختی و تاریکی خود فرو ماندند .

وصف علی از زبان «جُرداق» را بارها شنیده ایم.

«…ای روزگار،چه می شد اگر همه قدرت و استعداد خود را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار د یگربه جهان ما یک «علی» دیگر می دادی….»

آری ،

حدیث ما با علی،حدیث آن غربت و تنهایی و این حسرت و آرزوست. حدیث سر نهادن بر آستان آن مسجد ومحرابی است که یادآور « فزت و رَبّ الکَعبه است.»

علی شهید شد اما نام او ، در اذهان حقیقتجو زنده ماند . معاویه دریافته بود که تا این نام باقیست،کارحکومت او تمام است.چارۀ کار در آن دید که سَبّ علی را در دستور کار قرار دهد. نام گذاری علی را برهر طفل نوزادی در کلیۀ بلاد اسلامی قدغن کرد .

خفاش صفتی در تاریخ نفی خورشید اَزَل را قصد کرده بود. فضا را چنان سخت کرده بود که کسی قادر به ذکر نام علی نبود. در چنین فضای غربت زده وغمبار بود که حضرت امام حسین (ع) ،همه فرزندان ذکور خود را «علی» نام نهاد. خدا می داند که در آن سالهای غمزده بر حسین و یاران علی چه گذشته است.

اکنون در سالروز نوزدهمین روز از رمضانی دیگر قرار داریم. سحرگه آن روز یاد آور واقعه ای تلخ است. واقعه ای هولناک بدست شقی ترین فردی از امت که امتی را به سوگ ابدی تاریخ نشاند.

این سوگ، نه برای این است که چرا علی شهید شد، مگر مدال زیبای شهادت، می توانست بر سینۀ علی ندرخشد؟!بل از جهالت آشکاری است که سراسر وجود امت را در عصری فرا گرفت. که هنوز حافظه های حاضر و غیر مکتوب نیز توصیه های پیامبر اکرم در مورد علی را فراموش نکرده بود .

آنها خود، عبارت «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ» را از زبان پیامبر شنیده بودند .

چه جهالتی آنان را فرا گرفته بود که بعد از شهادت علی در محراب گفتند:

«مگر علی نماز میخواند! »

بی جهت نبود که تقدیر الهی بر آن قرار گرفت که خون علی در اقامۀ نماز و بر محراب عبادت جاری شود،تا این تبلیغات مسموم به تاریخ انتقال نیابد وچهره تاریخ را نیالاید. وگرنه «جبران خلیل جبران» چگونه می نوشت که

«علی شهید شد،درحالی که نماز،درمیان دو لبش ماند»

غم و اندوه ما بعد از چهارده قرن ،کماکان بر این است که علی قربانی یک جفای بزرگ تاریخی شد.قربانی خشکه مقدس هایی از یکسو و عقده های دنیا طلبانه و کینه های اموی ازسویی دیگر و ائتلاف آن سه جبهۀ به ظاهر متضاد،به انتقام جویی آنها از اولین مومن به اسلام انجامید.

غلبه با سِحر ساحران افتاد و ستیزه گری قاسطین ، مارقین و نا کثین، به شمشیر زهرآگین جهالت بدل گشت و با فریاد«لا حُکمَ الّا لله» بر فَرق مبارک فرود آمد.

چه واقعۀ غمباری !

انتقام رذیلت از فضیلت!

 

پایگاه خبری تحلیلی ارس رسا

تازه های خبر
آمار وبسایت
  • بازدید امروز: 111
  • بازدید دیروز: 1792
  • کل بازدیدها: 4962466
وب لوکس موسسه خیریه آرزو وب لوکس وب لوکس وب لوکس وب لوکس
چندرسانه اي